تحلیل فاندامنتال چیست؟

 

تحلیل فاندامنتال چیست؟

«تحلیل فاندامنتال» یا «تحلیل بنیادی» (Fundamental Analysis) روشی برای اندازه‌گیری ارزش ذاتی اوراق بهادار با بررسی عوامل اقتصادی و مالی مرتبط با آن است. تحلیلگران بنیادی هر آنچه را که می‌تواند بر ارزش سهام تأثیر بگذارد، مطالعه می‌کنند؛ از عوامل اقتصاد کلان مانند وضعیت اقتصادی و شرایط صنعت گرفته تا عوامل اقتصاد خرد مانند اثربخشی مدیریت شرکت.

هدف نهایی تحلیل فاندامنتال، رسیدن به قیمتی است که سرمایه‌گذار بتواند آن را با قیمت فعلی اوراق بهادار مقایسه کند و مطلع شود که آیا اوراق بهادار کمتر از مقدار منصفانه ارزش‌گذاری شده یا بیشتر از آن. تحلیل فاندامنتال معمولاً از منظر کلان تا خرد برای شناسایی اوراق بهاداری انجام می‌شود که قیمت درستی از آن‌ها در بازار وجود ندارد.

تحلیل بنیادی از داده‌های عمومی برای ارزیابی ارزش سهام یا هر نوع دیگر از اوراق بهادار استفاده می‌کند. به عنوان مثال، یک سرمایه‌گذار می‌تواند با بررسی عوامل اقتصادی مانند نرخ بهره و وضعیت کلی اقتصاد، تحلیل فاندامنتال را برای تعیین ارزش اوراق قرضه انجام دهد.

ارزش ذاتی چیست؟

یکی از مفروضات اصلی تحلیل بنیادی این است که قیمت فعلی سهام، اغلب ارزش شرکت را که توسط داده‌های عمومی در دسترس است منعکس نمی‌کند. فرض دوم این است که ارزش منعکس شده از داده‌های بنیادی شرکت به احتمال زیاد به ارزش واقعی سهام نزدیک‌تر است.

تحلیلگران اغلب از این مقدار واقعی فرضی به عنوان ارزش ذاتی یاد می‌کنند. با این حال، باید توجه داشت که کاربرد عبارت «ذاتی» معنای متفاوتی در ارزیابی سهام نسبت به معنای آن در سایر زمینه‌ها مانند معاملات اختیارات دارد. در قیمت‌گذاری اختیار معامله از محاسبه استاندارد برای ارزش ذاتی استفاده می‌شود. با این حال، تحلیلگران از مدل‌های پیچیده مختلفی برای رسیدن به ارزش ذاتی یک سهم استفاده می‌کنند. برای رسیدن به ارزش ذاتی سهام یک فرمول واحد و به طور کلی پذیرفته شده وجود ندارد.

به عنوان مثال، ممکن است سهام یک شرکت ۲۰۰ هزار تومان معامله شود و پس از تحقیقات گسترده در مورد شرکت، یک تحلیلگر تشخیص دهد که ارزش آن باید ۲۴۰ تومان باشد. یک تحلیلگر دیگر تحقیقاتی انجام می‌دهد و تعیین می‌کند که ارزش آن سهام باید ۲۶۰ تومان باشد. بسیاری از سرمایه‌گذاران میانگین چنین برآوردهایی را در نظر می‌گیرند و مثلاً‌ در این مورد خاص فرض می‌کنند که ارزش ذاتی سهام ممکن است نزدیک به ۲۵۰ تومان باشد. غالباً سرمایه‌گذاران می‌خواهند سهامی را خریداری کنند که به میزان قابل توجهی کمتر از ارزش ذاتی معامله میشوند.

 

این امر منجر به این فرض سوم در تحلیل بنیادی می‌شود: بازار سهام در بلندمدت بنیاد‌ها را منعکس می‌کند. مسئله این است که هیچ‌کس نمی‌داند «بلندمدت» واقعاً چه مدتی است.

 

چرا باید از تحلیل فاندامنتال استفاده کنیم؟

درک تحلیل فاندامنتال برای تعیین ارزش‌گذاری صحیح سهام در بازار ضروری است. تحلیلگران معمولاً عوامل کلان و خرد را برای شناسایی سهام‌هایی که با قیمت‌های بالاتر و پایین‌تر از ارزش واقعی معامله می‌شوند، بررسی می‌کنند.

اگر یک سهام به درستی قیمت‌گذاری نشود، می‌تواند ارزش پولی بیشتری داشته باشد و سود بالاتری کسب کند. این امر به ویژه در مواردی که ارزش سهام زیر قیمت منصفانه ارزش‌گذاری شده باشد، صادق است.

تحلیلگران تصویر کلان را می‌بینند و وقتی صحبت از تحلیل فاندامنتال می‌شود، به جزئیات می‌پردازند. آن‌ها علاقه دارند وضعیت اقتصاد را به طور کلی ارزیابی کنند و سپس به بررسی صنعت خاص مربوط به سهام بپردازند. البته عکس این ترتیب نیز ممکن است انجام شود.

 

تحلیلگران بنیادی عوامل جزئی مانند عملکرد فروش شرکت را بررسی می‌کنند. از طریق این تحقیقات است که تحلیلگر می‌تواند ارزش منصفانه بازار را برای یک سهام خاص مشخص کند. این تحلیلگر فاندامنتال است که با مطالعه عوامل اقتصادی مانند نرخ بهره و عملکرد ناشر اوراق قرضه (مانند تغییرات گذشته رتبه‌بندی اعتبار) ارزش اوراق قرضه را تعیین می‌کند.

تحلیل بنیادی سهام از سود، رشد در آینده، درآمد، بازده حقوق صاحبان سهام، حاشیه سود و انواع داده‌های دیگر برای مشاهده عملکرد و ارزش‌گذاری شرکت بهره می‌گیرد. این امر عمدتاً شامل بررسی صورت‌های مالی مربوط به چند ماه یا سال یک شرکت است.

اغلبِ تحلیلگران از عوامل بنیادی برای ارزیابی اوراق بهادار استفاده می‌کنند. اگر تصویر گسترده‌تری از اقتصاد و صنعت را می‌بینید و منابع مالی شرکت را بررسی می‌کنید، در واقع، یک تحلیل فاندامنتال انجام داده‌اید.

 

تفاوت تحلیل فاندامنتال و تحلیل تکنیکال چیست؟

تحلیل فاندامنتال به پارامترهای شرکت متکی است. از طرف دیگر، تحلیل تکنیکال، فقط تغییرات قیمت و داده‌ قیمت‌های گذشته را در نظر می‌گیرد.

سرمایه‌گذاران تحلیل تکنیکال را روی نمودار انجام می‌دهند. هدف از تحلیل تکنیکال ایجاد فرضیاتی بر اساس عملکرد قیمت گذشته سهام است. تحلیلگران فنی محض، به داده‌ها و بنیادهای شرکت اعتماد نمی‌کنند. آن‌ها نمودارها را تجزیه و تحلیل کرده و سعی می‌کنند الگوهایی برای شناخت رفتارهای آینده پیدا کنند.

در نگاه اول، تحلیل تکنیکال ممکن است غیرمنطقی به نظر برسد. با این حال، یک رابطه روانشناختی قوی بین تغییرات قیمت و روانشناسی فعالان بازار وجود دارد. از آنجا که قیمت سهام بر اساس عرضه (فروش) و تقاضا (خرید) تعیین می‌شود، نقاط عطف مربوط به قیمت سهام احتمالاً در نگرش فعالان بازار تأثیر خواهد داشت.

به عنوان مثال، می‌توان سطح اعداد رند روی نمودار را نام برد. اگر سهامی از زیر ۱۰۰۰ تومان رشد کرده و به این عدد نزدیک شود، احتمالاً تأثیر روانی بر فعالان بازار خواهد داشت. بسیاری از سرمایه‌گذاران ممکن است فکر کنند که این شرکت توانایی رشد قیمت بیش از ۱۰۰۰ تومان را ندارد و زمان آن رسیده که سهام خود را بفروشند. این موضوع منجر به افزایش عرضه و کاهش قیمت سهام می‌شود.

تحلیل فاندامنتال کمّی و کیفی چیستند؟

مشکلی که در تعریف کلمه فاندامنتال یا بنیاد وجود دارد این است که این کلمه می‌تواند هر آنچه را که مربوط به وجوه اقتصادی یک شرکت است، پوشش دهد. عوامل زیادی در بنیادهایی که باید تحلیل شود، نقش دارند. در واقع، تحلیل فاندامنتال می‌تواند به معنای هر چیزی باشد که مربوط به شرایط اقتصادی پیرامون یک شرکت است.

بدیهی است که اعدادی مانند درآمد و سود نیز شامل این بنیادها می‌شوند. همچنین عواملی از سهم بازار یک شرکت تا کیفیت مدیریت نیز بنیادهای یک سهم هستند. عوامل بنیادی مختلف را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: کمی و کیفی.

تحلیل فاندامنتال کمّی

«تحلیل فاندامنتال کمّی» (Quantitative Fundamental Analysis) مربوط به اطلاعاتی است که می‌توان آن‌ها را در قالب اعداد و مقادیر کمی بیان کرد. بنیادهای کمّی ویژگی‌های قابل اندازه‌گیری یک کسب و کار هستند. به همین دلیل، بزرگترین منبع داده‌های کمّی صورت‌های مالی است. درآمد، سود، دارایی و موارد دیگر را می‌توان با دقت زیادی اندازه‌گیری کرد.

صورت‌ مالی واسطه‌ای است که توسط آن شرکت اطلاعات مربوط به عملکرد مالی خود را افشا می‌کند. تحلیلگران بنیادی از اطلاعات کمّی صورت‌های مالی برای تصمیم‌گیری در مورد سرمایه‌گذاری استفاده می‌کنند. سه صورت مهم مالی عبارتند از: صورت سود و زیان، ترازنامه و صورت جریان وجوه نقد. پارامترهای مهم تحلیل فاندامنتال کمّی را در ادامه معرفی خواهیم کرد.

تحلیل فاندامنتال کیفی

«تحلیل فاندامنتال کیفی» (Qualitative Fundamental Analysis) مربوط به ماهیت یا استانداردها است و عددی نیست. بنیادهای کیفی کمتر ملموس هستند. این تحلیل بنیادی ممکن است شامل کیفیت مدیران کلیدی یک شرکت، شناسایی نام تجاری، حق ثبت اختراع، فناوری انحصاری آن و… باشد.

بنیادهای کیفی مهمی که همواره برای هر شرکت باید در نظر داشت، به شرح زیر هستند:

  • مدل کسب‌وکار: شرکت دقیقاً چه کاری انجام می‌دهد؟ به نظر می‌رسد پاسخ به این پرسش آسان نیست. اگر مدل کسب‌وکار شرکتی مبتنی بر فروش غذای آماده باشد، آیا درآمد خود را از این طریق به دست آورده است؟ یا فقط هزینه‌های حق امتیاز و سرقفلی را پرداخت می‌کند؟ بنابراین، مدل کسب‌وکار یک پارامتر مهم در تحلیل فاندامنتال است.

 

همچنین، در نظر گرفتن صنعت یک شرکت، پایگاه مشتریان، سهم بازار در بین شرکت‌ها، رشد کل صنعت، رقابت، مقررات و چرخه‌های تجاری عوامل مهم دیگری هستند که باید در نظر داشت. داشتن اطلاعات درباره نحوه کار صنعت درک عمیق‌تری از سرمایه مالی شرکت به سرمایه‌گذار خواهد داد.

مؤلفه‌های تحلیل فاندامنتال چه هستند؟

تحلیل فاندامنتال از سه مؤلفه اصلی تشکیل شده است:

  1. تحلیل اقتصاد
  2. تحلیل صنعت
  3. تحلیل شرکت

تحلیل فاندامنتال یک رویکرد کاملاً جامع است که نیاز به دانش عمیق در مورد حسابداری، مالی و اقتصادی دارد. به عنوان مثال، تحلیل بنیادی مستلزم توانایی خواندن صورت‌های مالی، درک عوامل اقتصادی کلان و دانش تکنیک‌های ارزیابی است. در درجه اول، پیش‌بینی رشد آینده به داده‌های عمومی مانند درآمد گذشته و حاشیه سود یک شرکت متکی است.

تحلیل فاندامنتال بالا به پایین

تحلیل فاندامنتال می‌تواند از بالا به پایین یا از پایین به بالا باشد. یک سرمایه‌گذار که رویکرد بالا به پایین را دنبال می‌کند، با در نظر گرفتن سلامت اقتصاد کل، تحلیل را آغاز می‌کند. سرمایه‌گذار با تجزیه و تحلیل عوامل مختلف اقتصاد کلان مانند نرخ بهره، تورم و میزان تولید ناخالص داخلی (GDP)، سعی می‌کند جهت کلی اقتصاد را تعیین کند و صنایع و بخش‌های اقتصادی را که بهترین فرصت‌های سرمایه‌گذاری را نوید می‌دهند شناسایی کند. پس از آن‌، سرمایه‌گذار چشم‌اندازهای خاص و فرصت‌های بالقوه صنایع و بخش‌های مشخص شده را ارزیابی می‌کند. سرانجام، سهام مختلف را در صنعت‌های آینده‌دار تحلیل و انتخاب می‌کند.

رویکرد بالا به پایین
رویکرد بالا به پایین

تحلیل فاندامنتال پایین به بالا

روش دیگر، رویکرد پایین به بالا است. در رویکرد پایین به بالا، به جای آغاز با تحلیل از مقیاس بزرگ‌تر، از همان ابتدا سهام تحلیل می‌شود. دلیل منطقی سرمایه‌گذارانی که رویکرد پایین به بالا را دنبال می‌کنند این است که سهام خاصی ممکن است عملکرد به مراتب بهتری نسبت به صنعت کلی آن داشته باشد.

رویکرد پایین به بالا در وهله اول در عوامل اقتصادی مختلف مانند درآمد شرکت و معیارهای مالی متمرکز شده است. تحلیلگرانی که از چنین رویکردی استفاده می‌کنند، برای درک بهتر عملکرد شرکت، ارزیابی کاملی از آن انجام می‌دهند.

رویکرد پایین به بالا
رویکرد پایین به بالا

شاخص‌های مهم تحلیل فاندامنتال چه هستند؟

پارامترهای بسیاری برای تحلیل فاندامنتال وجود دارد که می‌توان از آن‌ها برای تعیین سلامت مالی یک شرکت استفاده کرد. درک این شاخص‌های کلیدی به ما کمک می‌کند تا با آگاهی بیشتری در مورد خرید یا فروش تصمیم‌گیری کنیم. در ادامه، مهم‌ترین شاخص‌های تحلیل فاندامنتال کمّی را معرفی می‌کنیم.

سود هر سهم (EPS)

«سود هر سهم» (Earnings Per Share) بخشی از سود شرکت است که به هر سهم از سهام آن اختصاص می‌یابد. سود هر سهم اساساً سود خالص و بر پایه هر سهم است. رشد EPS نشانه خوبی برای سرمایه‌گذاران است، زیرا به این معنی است که سهام آن‌ها احتمالاً ارزش بیشتری دارد. سود هر سهم یک شرکت با تقسیم سود کل آن بر تعداد سهام در دست سهامداران محاسبه می‌شود. به عنوان مثال، اگر شرکتی سود فرضی ۳۰۰ میلیارد تومانی را گزارش کند و ۴۰۰ میلیون سهام داشته باشد، EPS آن برابر با ۷۵۰ خواهد بود.

نسبت قیمت به درآمد (P/E)

«نسبت قیمت به درآمد» (Price–Earnings Ratio) رابطه بین قیمت سهام یک شرکت و سود هر سهم آن را اندازه‌گیری می‌کند. این پارامتر به سرمایه‌گذاران کمک می‌کند که تعیین کنند سهام مورد نظر نسبت به سایر سهام‌های همان بخش کم‌ارزش‌تر است یا بیش‌ارزش‌گذاری شده است. از آنجا که نسبت P/E نشان می‌دهد بازار براساس درآمد گذشته یا آینده خود، حاضر است امروز چه چیزی را پرداخت کند، سرمایه‌گذاران به سادگی نسبت P/E سهام را با سایر رقبا و استانداردهای صنعت مقایسه می‌کنند. نسبت P/E کم به معنای پایین بودن قیمت فعلی سهام نسبت به درآمد آن است که برای سرمایه‌گذاران مطلوب است.

رشد درآمد برآورد شده (PEG)

نسبت P/E یک شاخص خوب برای تحلیل بنیادی است، اما رشد درآمد آینده را شامل نمی‌شود و تا حدودی محدود است. «رشد درآمد برآورد شده» (Price/Earnings to Growth Ratio) یا نسبت PEG با پیش‌بینی نرخ رشد سود یک‌ساله سهام این نقص را جبران می‌کند. تحلیلگران می‌توانند با نگاهی به نرخ رشد گذشته شرکت‌، نرخ رشد آینده آن را تخمین بزنند. این پارامتر یک تصویر کامل‌تر از ارزیابی سهام را ارائه می‌دهد. برای محاسبه رشد درآمد پیش‌بینی شده، نسبت P/E را بر نرخ رشد دوازده‌ ماهه شرکت تقسیم می‌کنند. درصد نرخ رشد در محاسبه حذف می‌شود.

جریان نقدی آزاد (FCF)

به زبان ساده، «جریان نقدی آزاد» (Free Cash Flow) وجه نقدی است که پس از پرداخت هزینه‌های عملیاتی و سرمایه‌ای توسط شرکت باقی مانده است. پول نقد برای تأمین هزینه‌های جاری و بهبود تجارت مهم است. شرکت‌هایی که جریان نقدی آزاد بالایی دارند، می‌توانند ارزش سهام را بهبود بخشند، نوآوری‌های لازم را تأمین مالی کنند و بهتر از همتایان خود از رکود جان سالم به در برند. بسیاری از سرمایه‌گذاران FCF را به عنوان یک شاخص بنیادی در نظر می‌گیرند، زیرا این شاخص نشان می‌دهد که آیا یک شرکت بعد از عملیات مالی و هزینه‌های سرمایه‌ای هنوز هم پول کافی برای پاداش به سهامداران خود از طریق سود سهام دارد یا خیر.

جریان نقدی آزاد برابر با جریان نقد عملیاتی (OCF) منهای هزینه‌های سرمایه‌ای (CAPEX) است که در صورت جریان وجوه نقد ثبت شده است. همچنین می‌توان آن را از صورت سود و زیان به عنوان سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات (NOPAT) به اضافه استهلاک منهای سرمایه در گردش و هزینه سرمایه (CAPEX) به دست آورد:

(سرمایه در گردش و CAPEX) – استهلاک + FCF = NOPAT

نسبت قیمت به ارزش دفتری (P/B)

«نسبت قیمت به ارزش دفتری» (Price-to-Book Ratio) یا نسبت P/B یک شاخص تحلیل فاندامنتال است که ارزش دفتری سهام را با ارزش بازار آن مقایسه می‌کند. نسبت P/B با نشان دادن تفاوت بین ارزش بازار سهام و ارزشی که شرکت در دفاتر مالی خود بیان کرده است، به سرمایه‌گذاران کمک می‌کند تا تعیین کنند قیمت سهام نسبت به ارزش دفتری آن کمتر است یا بیش‌ارزش‌گذاری شده است. این محاسبه با تقسیم قیمت بسته شدن سهام بر ارزش دفتری هر سهم که در گزارش سالانه شرکت ذکر شده است، محاسبه می‌شود.

با این حال، نسبت قیمت به ارزش دفتری یک شرکت خاص به خودی خود مفید نیست. یک سرمایه‌گذار باید نسبت P/B شرکت را با شرکت‌های دیگر در همان بخش یا صنعت مقایسه کند. فقط در این صورت است که مشخص می‌شود کدام شرکت ممکن است نسبت به دیگران کم‌ارزش‌تر یا باارزش‌تر باشد.

بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)

«بازده حقوق صاحبان سهام» (Return on Equity) یا ROE نسبت سودآوری است که نشان دهنده نرخ بازدهی است که یک سهامدار برای بخشی از سرمایه خود در آن شرکت دریافت می‌کند. این شاخص ارزیابی می‌کند که یک شرکت چه اندازه بازدهی مثبتی برای سرمایه‌گذاری سهامداران خود دارد. از آنجا که سود محرک واقعی قیمت سهام است، جدا کردن سود حاصل از حقوق صاحبان سهام در واقع یک شاخص خوب از سلامت مالی یک شرکت و ارزش منصفانه سهام آن است. بازده حقوق صاحبان سهام را می‌توان با تقسیم درآمد خالص بر ارزش سهام متوسط ​​سهامداران محاسبه کرد.

نسبت پرداخت سود سهام (DPR)

همان‌طور که می‌دانیم، شرکت‌ها بخشی از سود خود را به صورت سود سهام به سهامداران خود پرداخت می‌کنند. اما مهم است که بدانیم درآمد شرکت چقدر از پرداخت سود سهام حمایت می‌کند. این همان چیزی است که «نسبت پرداخت سود سهام» (Dividend Payout Ratio) یا DPR به ما نشان می‌دهد. این شاخص بیان می‌کند که شرکت چه بخشی از درآمد خالصش را به سهامداران خود باز می‌گرداند، همچنین چقدر برای رشد، ذخیره نقدینگی و بازپرداخت بدهی اختصاص می‌دهد. DPR با تقسیم مبلغ کل سود سهام بر درآمد خالص شرکت در همان دوره و معمولاً به صورت درصد سالانه محاسبه می‌شود.

نسبت قیمت به فروش (P/S)

«نسبت قیمت به فروش» (Price-to-Sales Ratio) یا نسبت P/S یک شاخص تحلیل بنیادی است که می‌تواند در کنار استفاده از سرمایه بازار و درآمد شرکت به تعیین ارزش منصفانه سهام کمک کند. این پارامتر نشان می‌دهد که بازار میزان فروش شرکت را چقدر ارزش‌گذاری می‌کند و می‌تواند در ارزیابی رشد سهام که هنوز سود کسب نکرده‌اند یا به دلیل عقب افتادگی موقتی مطابق انتظار عمل نکرده‌اند، موثر باشد. مقدار P/S با تقسیم فروش هر سهم به ارزش بازار هر سهم محاسبه می‌شود. سرمایه‌گذاران نسبت P/S کم را نشانه خوبی می‌دانند. این شاخص در مقایسه شرکت با شرکت‌های همان بخش یا صنعت نیز مفید است.

نسبت بازده سود سهام

«نسبت بازده سود تقسیمی» (Dividend Yield Ratio) مبلغ پرداختی شرکت برای سود سهام نسبت به قیمت آن را مشخص می‌کند. این شاخص برآوردی از بازده سود سهام سرمایه‌گذاری است. با فرض اینکه تغییری در سود سهام وجود نداشته باشد، بازده رابطه معکوس با قیمت سهام دارد؛ یعنی بازده با کاهش قیمت سهام افزایش می‌یابد و بالعکس. این پارامتر برای سرمایه‌گذاران مهم است، زیرا به آن‌ها می‌گوید که از هر تومان که در سهام شرکت سرمایه‌گذاری کرده‌اند چه میزان سود می‌گیرند.

نسبت بازده سود به صورت درصد بیان می‌شود و با تقسیم سود سالانه هر سهم بر قیمت فعلی سهام به دست می‌آید. به عنوان مثال، دو شرکت (الف و ب) سود سالانه ۳۰۰ تومان برای هر سهم پرداخت می‌کنند. هر برگ سهام شرکت الف با ۶ هزار تومان معامله می‌شود، در حالی که قیمت هر سهم شرکت ب ۳ هزار تومان است. این بدان معنی است که نسبت بازده سود سهام شرکت الف ۵ درصد و نسبت بازده سود سهام شرکت ب ۱۰ درصد است. یک سرمایه‌گذار، احتمالاً سهام شرکت ب را نسبت به شرکت الف ترجیح می‌دهد، زیرا نسبت بازده سود سهام بالاتری دارد.

نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام (D/E)

«نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام» (Debt-to-Equity Ratio) یا نسبت D/E رابطه بین سرمایه وام گرفته شده یک شرکت و سرمایه تأمین شده توسط سهامداران را نشان می‌دهد. سرمایه‌گذاران می‌توانند از این شاخص برای تعیین نحوه تأمین مالی شرکت از دارایی‌های خود استفاده کنند. نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام به سرمایه‌گذاران کمک می‌کند تا اهرم مالی شرکت را ارزیابی کنند و نشان می‌دهد که در صورت مواجهه با مشکلات مالی، سهام سهامدار چه مقدار می‌تواند تعهدات خود را نسبت به طلبکاران انجام دهد.

 

گروه تحلیلی آموزشی گلدن تریدرز

 

۵
از ۵
۴ مشارکت کننده
Share

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید